پارت بیست و یکم

زمان ارسال : ۴۴۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه


سودا پشت چشمی نازک کرد و با لحن چندش آوری بلند گفت:


- اومدم مامان.


سپس گوشه دامن خوش‌رنگ و تمیزش را در دست گرفت و همراه زن‌عمو از ما دور شدند.


با این کارش قشنگ مرزها را مشخص کرد! حرفی با ما نزد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.