ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۴۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
سودا پشت چشمی نازک کرد و با لحن چندش آوری بلند گفت:
- اومدم مامان.
سپس گوشه دامن خوشرنگ و تمیزش را در دست گرفت و همراه زنعمو از ما دور شدند.
با این کارش قشنگ مرزها را مشخص کرد! حرفی با ما نزد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00ببخشیدولی خانواده سرونازسوگندکه اهل مسافرت نیست ودراون زمانی که می گید نبایدساک داشته باشن حالازنبیل دست بافت یابقچه می نوشتیدبهتربودوعالیه